زمانی که وجود الینا خانه مان را درخشان کرد
دخترم 25/10/1390بود که قدم های کوچولوت رو در این دنیای زیبا گذاشتی و صفا و صمیمیت خونمون رو دوچندان کردی.تو بهترین هدیه از طرف خدا برای من و بابایی هستی و من و بابایی به خاطر این هدیه آسمونی از خدا متشکریم.اینارو مینویسم که یه روزی بزرگ شدی و خوندی بدونی که چقدر واسه مامانی و بابایی عزیزی. از روز تولدت برات میگم روزی که ماه ها انتظارش رو میکشیدم.از شبش که خواب به چشمام نیومد که بالاخره صبح شد و قبل از طلوع آفتاب نمازم رو خوندم و آماده شدم و ساعت هفت و نیم صبح با بابایی و عزیز جون و خاله معصومه و عمه مرضیه رفتیم بیمارستان فلسفی گرگان .تا کارای بیمارستان تموم بشه و مامانی رو بستری کنن ساعت ده شدکه الینای...
نویسنده :
مامان الینا
1:32